درد دلهای من به تو
یک چیزهایی هست در زندگی که درد دارد !
یک حرف هایی هست که نمی زنی اما تا ابد در ذهنت میمانند !
تا ابد در قلبت خانه میکنند !
تا ابد مرورشان میکنی !
جلوی آینه بارها و بارها برای خودت تکرارشان میکنی !
حرف هایی هستند که فقط خودت تاب شنیدنش را داری !
نه هیچ کس دیگر !
آدم هایی هستند که روزی لحظه هایت را !
ثانیه هایت را !
تلخ و شیرین حضور داشته اند !
بعد ! در زندگی روزهایی هم هست ! که این آدم ها باید بروند !
جبر است ! اجبار است ! یا شاید هم اتفاق !
حرفهایی در زندگی هست که درد دارد !
جای زخم هایش تا ابد می ماند !
روزهایی می آیند ! و تو باید تظاهر کنی ! باور کنی ! که میتوانستی بپرسی چرا ؟
کِی ؟ کجا ؟
و تو ! دیگر حق نداری بگویی ! چرا ؟ کِی ؟ کجا ؟ باید باور کنی ! یا تظاهر کنی !
که دیگر تعهدی نیست ! که هرکسی زندگی خودش را دارد !!! که رویاهایی که بافته بودید ! شکافته شده اند! و فقط کلافی مانده است !
پنجشنبه 7 تیر 1391 - 9:40:21 PM